-
دلم برات تنگ شده
شنبه 28 خردادماه سال 1390 12:17
عزیزم میدونی چه قدر دلم برات تنگ شده؟ حرفای من اینجاست توو سینم جایی که هر لحظه دنبالت میگرده منتظره تا برگردی خودتم نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده دلم میخواد این دلتنگیا و دوری زودتر تموم شه هروقت بهت میگم بی تابتم زودتر برگرد میگی تموم میشه عزیزم یه ذره دیگه مونده نمیدونم این یه ذره چرا اینقدر طول میکشه احساس میکنم...
-
ای همه هستی من...!
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 10:40
نمی دانم چه شد؟...چه شد که شبنم نگاه پرمهرت بر بوته سرد نگاهم چکید... نمی دانم چه شد که موج بلندی از نگاه تو،دریای آرام چشمانم را طوفانی کرد... نمی دانم چه شد که آفتاب وجود گرمت بر صحرای تاریک و سرد قلبم تابید... نمی دانم چه شد که آبشار یاد زلالت بر صخره های احساسم جاری شد... نمی دانم چه شد که آوای شیرینت را بر تارو...
-
دلم شکسته .......
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 08:04
کفر نعمت نمیکنم ولی خدایا دلم بدجور شکسته… دیگه نمیتونم به خودم ودلم درس صبوری بدم… نمیتونم بهش بگم احمق نشو زندگی کن اخه اینم شد زندگی؟ زندگی که هر روزش مثل دیروزه؟ زندگی که پر شده از دروغ و……….. خدایا بگو چکار کنم؟ بگو اینقدر منو سرزنش نکنن بگو اینقدر رنجم ندن… بگو اینقدر با اعصابم بازی نکن…. بگو دل شکسته ام رو...
-
دوستتـــ دارمــــ
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 15:30
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من ... غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشکهایت برای من .. بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را... صدای همیشه خوب بودنت را دلم برایت تنگ شده دوستت دارم ...
-
خدایا .. .
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 10:45
خدایا .. . تو که از عمق عشق و علاقه ام با خبری .. . تو که میدونی هیچ کس جز اون به چشمم زیباترین نیست ... تو که میدونی حتی لحظه های هوس باعث این مهر نشده ... ای خدایی که خودت اونو سر راهم گذاشتی ... ای خدایی که بارها وقتی که حتی لحظه ای به راهم شک می کردم با نشانه هات قدم هام رو استوار کردی .. . ای خدایی که عاشقا رو...
-
آسمان همیشه آفتابی نیست
جمعه 21 آبانماه سال 1389 20:03
چگونه پناه بیاورم به شانه هایت در این روزهای خاکستری که آسمان غزلهایت ستاره باران ِ چشم های من نیست. چگونه پناه بیاورم ؟ و آن روز که درخت ها مردند و شکوفه های گلدان ها کلاغ های رهگذر آمدن این روزها را بشارت آوردند و مادربزرگ می گفت : « آسمان همیشه آفتابی نیست. » و آن روز که بسیار دلتنگ آسمان بود و دلتنگ آفتاب پیراهنی...
-
تو را می خواهم برای.......
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 10:16
چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم دستت را برای نوازش می خواهم صدایت را برای شادابی میشنوم و پاهایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و وجودت را برای پرستش می خواهم
-
باز خواهم گشت...
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 17:24
تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن. دوباره باز خواهم گشت... نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه... ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت... و چشمان تو را با نور خواهم شست... به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد... رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد... به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند...
-
برگرد.......
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 10:26
ای کاش بودی و می دیدی که چشمانم چطور در انتظار توست اشکها در بدرقه راهت همچو آبی که بدرقه کننده مسافر است تو را بدرقه می کرد و در انتظار بازگشت توست ای کاش بودی و التماس دستانم را می دیدی که بسوی تو دراز شده و با فریادی بی صدا تو را به سوی خود می خواهد آری این منم که از دوری تو دیگر تاب و توان حرف زدن ندارم برگرد که...
-
خواهم...........
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 17:03
خواهم که قلب گرمت آماج غم نگردد باغ دلت الهی دشت ستم نگردد اشک ندامت ای جان از چشم تو نبارد دریای آرزویت مرداب غم نگردد بر چهره ات نبینم گردی زنامرادی از شادی و سرورت ای کاش کم نگردد جام دلت همیشه لبریز شهد بادا در ساغرت عزیزم صهبای غم نگردد
-
مفهوم عشق
شنبه 30 مردادماه سال 1389 14:15
کاش میدانستید......... زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی حس جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگر آغاز حیات تا به جایی که خدا میداند.........
-
تقدیم به کسی که عاشقاته دوستش دارم...
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 14:38
مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم به زندان جفایت گر کشانی دوستت دارم به پیش خلق گر نتوان حدیث عشق را گفتن درون سینه ی تنگم نهانی دوستت دارم به جرم عشق تو صد زخم کاری برجگر دارم جگر سهل است گر خونم فشانی دوستت دارم چه حاصل از جفا کردن چه سود از مهر ورزیدن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم دوستت دارم به چشمان تو...
-
عاشق
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 19:37
چشمانت را نگیر ز نظر من گناهی نداشتم جز عاشق شدم من این نظر را ز من نگیر عزیز چون من میرم ز نبودن نگاهت عزیز کند این عاشق جانش فدایت که شاید نظری کنی بر این دیوانه ات
-
پناهم می دهی امشب؟
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 19:33
سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟ سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟ منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی...