فقط تو

مراقب من باش!

از من فقط تو مانده‌ای . . .

گاهی لازمه....

آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده.
فقط دلم گرفته.....

غريب

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

درد

می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “

امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “

برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !

خدایا

 

خدایا!

 

من دلم قرصه!

کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست

کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته

فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم

خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن

شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...

يارب

يارب :

چه چشمه ايست  عشق كه من از آن يه قطره نوشيدم و

درياها گريستم....... 

حسرت پروزا

دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم

                                                      با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم

پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی

                                                      سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم

هر سوی سرگردان و حیران در هوایت

                                                      نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم

بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت

                                                      باری، به روزی روزگاری از عبورم

از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد

                                                      همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم

خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم

                                                      فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم

در حسرت پرواز با مرغابیانم

                                                      چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم

آخر دلم با سربلندی می‌گذارد

                                                      سنگ تمام عشق را بر خاک گورم

دلتنگی ها

 

دلـتـنـگـی هــا گـاه از جـنـسِ اشـک انـد و گـاه از جـنـسِ بـغـض ؛

گـاه سـکـوت مـی شـونـد و خـامـوش مـی مـانـنـد

گـاه هــق هــق مـی شـونـد و مـی بـارنـد . .

دلـتـنـگـیِ مـن بـرایِ تـو امـّـا

جـنـسِ غـریـبــی دارد . . .

یاد گرفته ام !...

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن…

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….!

یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …

که چگونه…..!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….

تو نگرانم نشو !!

فراموش کردنت” را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .

ازتو مي نويسم...

برای تو می نویسم...

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست
...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...

برای تويی كه احساسم از آن وجود نازنين توست
...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد
...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی
...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی
...

برای تويی كه هر لحظه دوریت برایم مثل یک قرن است
...

برای  تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است ... 

برای تويی كه قلبت پـاك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است
...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است
...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است
...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..

خیلی سخته

خیلـــی سختـــه تـــو ایـــن دنیایـــی کـــه

هیـــچ کـــس ، هیـــچ کـــس رو نمی خـــواد ...

تـــــــــو بـــخـــوای ,

اونـــــم بــــخــــواد ,

امـــــــا ...

دســــــــت روزگـــــار نــــخــــــواد .....................!

دعا

آنگاه که غرور کسی را له میکنی.

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی.

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی.

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری.

آنگاه که حتی گوشهایت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی.

آنگاه که خدا را می بینی وبنده خدا را نادیده می گیری.

می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟ 

وقتی کسی رو دوست داری

وقتی کسی را دوست داری،از همه دنیا میگذری
تولد دوبارته اسم اونو که میبری
وقتی کسی را دوست داری میخوای بهش تکیه کنی
بگی که محتاجشی و بخاطرش گریه کنی
وقتی کسی را دوست داری حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که دوست داری عاشقی را بلد باشه
حاضری که بگذری ازمقررات و دین ودرس
وقتی کسی را دوست داری معنی نداره دیگه ترس
وقتی کسی را دوست داری بخاطرش میری به جنگ
بخاطرش دروغ میگی ،قلبت میشه یه تیکه سنگ
وقتی کسی را دوست داری دنیا را از یاد میبری
دارو ندارت را میدی تا اون را بدست بیاری
حاضری هر چی دوست نداشت بخاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهرجدا کنی
حاضری هر روز سر اون با آدمها دعوا کنی
غرورت را بشکنی وباز خودت را رسوا کنی

مثل ماهی

دلم می خواهد بخوابم…..

مثل ماهی تنگ ،که چند روزیست روی آب خوابیده است…

نسیم

 

اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد…

بدان آن هوای دل من است..

که به یادت میوزد…

وفادار

بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است

وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،

که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…

دفتردل

من  هستم و تنهایی ، تنهایی هست و یک دفتر خالی.
دفتری پر از برگهای سفید ، دلی پر از غم و نا امید.
دلی پر از حرفهای ناگفته ، تا سحر چند ساعتی مانده.
نور مهتاب بر روی دفتر خالی ، قلبم سرشار از غم و دلتنگی.
چند لحظه می اندیشم که چه بنویسم ، حرفی ندارم برای گفتن پس از یک عشق خیالی مینویسم.
تازه از تنهایی رها شده ام ، با قلم و کاغذ رفیق شده ام.
شاید آنها بتوانند مرا از تنهایی رها کنند ، حرف دلم را بخوانند و آرامم کنند.
تا چشم بر روی هم گذاشتم سحر آمد ، نگاهی به دفتر کردم و جانم به لب آمد.
دفترم پر شده بود ، دلم از درد ها خالی شده بود ، قلمم دیگر جوهری نداشت ، قلبم دیگر دردی نداشت
از آن لحظه به تنهایی عادت کردم ، با دفترم رفاقت کردم ، هر زمان که دلم پر از درد بود ، با دلم ، درد دل کردم .
ای دل هیچگاه نا امید نباش ، در لب پرتگاه نا امیدی نیز به پرواز امید داشته باش.
ای دل هیچگاه خسته نباش ، مثل یک گل بهار ،همیشه شاد باش .
و اینک شاعری پرآوازه ام ، از غم رها شده ام ، و عاشقی شیدایی ام.
هر شب برای او مینویسم و سحر که فرا میرسد اینبار با دلی عاشقتر برایش عاشقانه هایم را میخوانم.

خاطره

فونت زيبا ساز

خاطره تنها مدرکیست که فراموشی را محکوم میکند

پس بمان در خاطرم

جعبه ای از لبخند

با توام ، با توخــدا..
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست...
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند...

نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است...
قبل از اینکه برسم
دوستــی را بردند
یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا ....
یک دل قلابی ...
یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟ ....
من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... بدوید... یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی
هیچ وقت اما... هیچ کس قلب مرا قرض نکرد...
هیچ کس دل نخرید...

با توام... با تو؛ خـــــدا...
پس بیا... این دل من ... مال خودت...
من که دیگر رفتم اما...
ببر این دل را...
دنبال خودت

گرفته دلم

گرفته دلم ، کجایی که سرم را بگذارم بر روی شانه هایت ،
تا پی ببرم به آن دل پر از نیازت ،
تا تو را در میان بگیرم ، تا همانجا در آغوشت برایت بمیرم…

رهگذر بي وفا

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم.
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت.
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت.
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را،اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت،روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد.
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند.
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی…

بخواب

خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !

هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !

این جمع پر از تنــــهاییست…

آدم ها

آدم هـا می آینـد

زنـدگی می کننـد

می میـرنـد و می رونـد …

امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!

مـی مـــانــد

و نبـودنـش در بـودن ِ تـو

چنـان تـه نـشیـن می شـود

کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای …

لبخند

لبخند چشم تو

تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست

وین حیات عزیز و گرانبهاست

لبخند چشم توست

هرچند با تبسم شیرینت

آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست

لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز میدهد

درجسم من تمامی روح حیات را پرواز میدهد

جان مرا که دوریت از من گرفته است

شیرین و خوش دوباره به من باز میدهد

 

هزاران دستـــــــم به سویم دراز شود !!!

پــــــــس خواهم زد…

تنــــــــــها …

تمنای دستان تـــــــــــو را دارم …

 

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت

که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد

که وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشماش بهت بگه :

هستم تا ته تهش! هستی؟؟؟

می روم وپشت سرم آب نمی ریزند

وقتی هوای رفتن دارم

دریاهم به پایم بریزند برنمیگردم  

زیرباران

 

زیر باران گریه می کردم آرام و بیصدا تو چتر را بالای سرم گرفتی اما همچنان گونه های من خیس از گریه ماند ...!
و تو هرگز نفهمیدی که چتر باید بالای دلم باشد نه روی سرم ...

دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره

تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!

تـــــو کجــــــــــایی سهـــــراب ؟ چشم ها را بستند و چــه بـا دل کردند وای سهراب کجایی آخــر ؟؟؟.. زخم ها بر دل عاشق کردند خــــون به چشمان شقایق کردند آب را گل کردند تـــــو کجایی سهراب ؟؟؟؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند ، همه جا سایه ی دیوار زدند ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! دل خوش سیــری چند ؟؟؟؟ صبــر کن سهــــــراب...! قایقت جــــا دارد ؟؟

خدا جون

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری


خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا می مونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟


خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن


من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته


زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون می خواد که من نباشم باشه اشکالی نداره


خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت


خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری...

آسمون

آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره